2003/06/09


مانده از شبهای دورادور
بر مسير خامش جنگل
سنگچينی از اجاقی خرد
اندر او خاکستر سردی
داستانی حاصلش دردی
(نيما)


Do you remember
?The things we used to say
I feel so nervous
When I think of yesterday

How could I let things
?Get to me so bad
?How did I let things get to me

Like dying in the sun

Will you hold on to me
I am feeling frail
Will you hold on to me
We will never fail

I wanted to be so perfect you see
I wanted to be so perfect

Like dying in the sun
(Cranberries)

پراکنده جات:
اين بلاگر هم شورش رو در آورده.الان مدتهاست که مشکل داره.تا همين الان Down بود.
امشب از اون شبهاست.می خوام بيدار بمونم و درس بخونم.فردا هم امتحان آز منطقی دارم.اوضاع و احوالم هم به شدت به هم ريخته و داغان پاغان است.امشب از اون شبهاست.
زندگی آدم چقدر می تونه خالی باشه؟کی تموم زندگيش توی فنجونهای نسکافهء تلخ و قوی و چای تلخ و کتابهای تن تن و درس خوندن و يه خرده بازيگوشی توی اينترنت خلاصه می شه؟.کی در طول روز با خودش بيشتر از ديگرون حرف می زنه؟کی داره بين ديوارهای اتاقش ديوونه می شه؟کی داره توی خودش می ميره؟کی داره غرق می شه؟کی داره دست و پا می زنه؟کی داره آب می شه.کی فرياد می کشه و کسی نمی فهمه.کی مثل منه؟؟؟
احساس می کنم که خيلی ها رو دوست دارم که من رو دوست ندارن.و خيلی ها رو خيلی دوست دارم که شايد يه تعداد کمی از اونها من رو يه خرده دوست داشته باشن.نامساوی جالبيه نه؟

مشکلات نامه:
بغض نيمه شب، مشکلات داره!نمی شه گريه کرد، چون اين غرور مزخرف و عادت مزخرف تر و عقايد بی نهايت مزخرفم رو هم که بذارم کنار، اگر گريه کنم ديگه صدای ماشينها و آهنگی که تموم اوقات بيداری از اطاقم می آد، صدای گريه ام رو نمی پوشونه.و اونقدر خودخواهم که نمی خوام کسی بدونه که من گريه می کنم.
تفکرات نيمه شب هم مشکلات داره!اجازه نمی ده درس بخونی و باعث می شه دوباره يادت بياد کجای کاری.که تموم اتفاقهای بد و فکرهای ناخوشايند، کار و زندگيشون رو ول کنند بيان سراغ تو.
درس خوندن نيمه شب هم مشکلات داره!.چون...خيلی راحت حسش نيست.
بيداری نيمه شب هم مشکلات داره!چون اگر خواب بودم طبعاً اين مسائل و مشکلات هم پيش نمی اومد(روش پاک کردن صورت مساله.صورت مساله عبارت است از:Me,Myself And Khodam)
از بقيهء مشکلات هم فاکتور می گيرم و بطور خلاصه اعلام می کنم که اينجانب مشکلات دارم.مشکلات نه از نيمه شبه نه از سکوت لذت بخشش نه هيچ چيز ديگه.مشکلات اصلی خودم هستم!!!.خلاص!
وگرنه "شب سليس است، و يکدست، و باز"
شب خوش
اميدوارم مثل من نباشيد(بهترين آرزويی که می تونستم در حقتون بکنم)

پ.پ

-هنگام که گريه می دهد ساز
اين دودسرشت ابر بر پشت ...
هنگام که نيل چشم دريا
از خشم به روی می زند مشت ...(امشب، شب نيماست)

No comments: